دو سروده از امیرمهدی کیایی

هوای رفتن

مجلس شب

 

***


سه سروده از اسما محمدی


این عشق یک معادله‌ی نابرابر است

حجم نبودن تو و اعداد بی‌توان

عشقت فراگرفته تمام وجود را

ارام فاتح من قدری بده امان

نیمه‌شب است و چشم نخفته ست از انتظار

در میهمانی شب ماه و ستارگان

بگذار سر به شانه‌ی این خسته‌ی غریب

تا بشنوی سکوت زمین و غم زمان

ارام ای پرنده‌ی شب‌های بی‌کسی

قدری کنار این دل بی‌ آشیان بمان


***

 

مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من

این قلب مال تو و این نیز جان من

با هر نگاه می‌بری‌ام تا به قهقرا

هرچند بی خبر ز عروجی زمان من

خیره نگات می‌کند این نرگس مریض

در انتظار چیده شدن باغبان من

با مردمان کوچک بد حال چشم من

داری هنوز هم سر جنگ ای امان من؟


***


برای حس تنهاییم، برای اشک بی‌ وقفه

برای بودن بی تو، برای شادی رفته

دلم از زندگی سیر و تنم خسته از این پیکار

برایت شعر می‌گویم برای آخرین دیدار

برای شعر می‌گویم ولی بی‌ وزن و بی‌ اهنگ

حبیبی، سیدی، نفسی! تو را جان دام برگرد

ازین تنهایی مفرط شدم دلخون و گیج و منگ

کمی می‌خواهمت بعدش روم آرام سمت مرگ

دلم تنگ و تنم با درد و سرد و زار

منم،اینجا، نگاهم کن! منم آن عاشق بیمار

سرم بالاست، سرِ بر دار، کجا رفتی کجا سردار؟